خوشبختانه نسبت به چند سال پیش تعداد وبلاگهایی که در مورد مهاجرت مینویسند بیشتر شده. منهم سعی میکنم بنویسم ولی متفاوت. مدل خاص خودم. شاید کسی استفاده کرد.


۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

باور کن چیزی به اسم شانس وجود نداره...

مدام میخونم... در مورد کانادا... در مورد مونترال ... در مورد تورنتو... و حتی در مورد ویندزور (شاید بریم اونجا)....
در مورد مهاجرت... در مورد بار... در مورد اجاره... درهر موردی که فکرشو بکنی... حتی در مورد شلنگ دستشویی!
هیچ کاری هم ندارم که قراره دو روز دیگه بریم... دو ماه دیگه ... سال دیگه یا چند سال دیگه.... اطلاعاتم رو مرتب به روز میکنم...
اسمش رو بذار وسواس... بذار دیوانگی.. بذار دقت... بذار بیکاری... بذار دل خوش و هرچی دیگه....
یکی از چیزای جالبی که توی خوندن کشف کردم و معمولا کسی به آدم نمیگه اینه که میشه توی خوابگاههای دانشجویی توی کانادا جایی موقت - مثلا برای یک ماه- اجاره کرد که هم خیلی تمیزتر از این پانسیونها هستند هم خیلی خوب و ارزون هستن... معمولا رفت و آمد بهشون خیلی هم راحته....
خیلی چیزا وجود داره که به عقل آدم نمیرسه و حتی فکرش رو هم نمیکنی....
فامیلی داریم که الان تورنتو زندگی میکنه... یه خانواده ی چهار نفری....
هروقت ازشون سوالی میکنم میگن آنی تو فقط بیا ایجا همه چیز اوکیه... انقده وسواس به خرج نده ... انقده فکرت رو مشغول نکن... انقده سخت نگیر... بیخیال... بیا تو....
گاهی حرفهاشون رو باور میکنم...
اما اگه بدونین چه بلاهایی سرشون اومد....
مثلا اشتباهات مزخرفی که توی پرکردن فرمهای مالیات انجام دادن و الان خیلی خیلی پشیمونن....
اشتباهی که در مورد گواهینامه ی رانندگی به خرج دادن والان مجبورن یک سال صبر کنن تا اجازه رانندگی بهشون بدن....
اشتباهی که در مورد مدارک تحصیلیشون کردن...
اشتباهی که در مورد چیزهایی که بردن و چیزهایی که نبردن کردن...
و البته صدمه هم دیدن ....
جالب اینجاست که یادمه وقتی ازشون میپرسیدم توی فرودگاه یه سری بروشور بهتون ندادن؟ جواب دادن چرا... یه سری کاغذ و دفتر بهمون دادن... میپرسیدم خوندین؟ میگفتن بابا انقده سخت نگیر .. انقد اذیت نکن خودت رو....
الان میگن اونایی که ما رفته بودیم پیششون یه مدت تا خونه بگیریم اطلاعاتشون خوب نبود!!!!!
خیلی جلوی خودم رو گرفتم که هیچی نگم!!!
آخه توی همون بروشورهایی که بهشون داده بودن حداقل اسم سه تا مرکز برای مهاجرین بود که مشاوره ی رایگان و حتی به زبون شیرین فارسی داشت که بهشون میگفت چطوری فرمهای مالیات رو پر کنن.. کجا برای خیلی چیزها اقدام کنن.. چه کلاسهای رایگانی براشون وجود داره... و خیلی چیزهای دیگه که حداقل اطلاعات لازمه رو بهشون میداد....
همین الان هم که بهشون یه سری مسائل رو یادآوری کنم میگن آخه میدونی... نه تو که نمیدونی... آخه اینجوریه.... ببین سخت نگیر!!!!!

۳ نظر:

يك بنده ي خدا گفت...

هميشه يكي از دليل مخالفتهام براي رفتن عزيزانم كشور مقصد بود هر كشوري رو ملت ميگفتن وقتي فكر ميكردم مشورت ميكردم ميديدم نه رفتن فايده نداره بعد كلي آه و ناله ميكردم كه مثلا چرا فلاني ميخواد بره حالا در اكثر مواقع مثلا طرف رو يه بار اونم توي بچگي ديده بودمش اما همين حس كه يه آدمي كه من ميشناسم داره ميره يه جايي كه من حس ميكنم خوب نيست اذيتم ميكرد تا اينكه با يكي از دوستام كه مونترال زندگي ميكنه توي فيس بوك حرف زدم يه چيزايي گفت كه بعضي وقت ها ميگم پاشم جمع و جور كنم برم اونجا اما...
در كل انتخابت خوب بوده يعني فكر كن حالاتو اين همه تحقيق و اين صوبتا كردي من يه كاره فقط با يه صحبت دارم ميگم اونجا خوب بوده اما خب وقتي به خط قرمزهاي خودم فكر ميكنم ميبينم اونجا واقعا خوبه...حالا مثل گذشته وقتي اينجا رو ميخونم دلم نميگيره كه آني ميخواد بره گرچه حس ميكنم بري خيلي ازم دور ميشي خيلي اما خوشحالم حداقل از چاه نميري توچاله.

رها گفت...

آنی جان سلام . من فردا دارم میام ایران . تا یه هفته میدونم دارم تلو تلو میخورم و نمیتونم چشممو باز کنم و متاسفانه من جایی ندیدم که بشه برات پیغام جدا و خصوصی گذاشت و ای میل مدیریتت هم فعال نیست وگرنه واست تلفن میذاشتم . به وبلاگم سر بزن و تلفنت رو برام بنوس . بیام ایران با هم حرف میزنیم و چشم هر چی سوال داری در خدمتم . انشاالله که جواب داشته باشم برات . قربانت تا تهران با هم صحبت کنیم. فعلاً خداحافظ

باران شاپرک گفت...

یادمه که برای گرفتن وام دانشجویی چقدر به من اطلاعات غلط دادند .. همین ایرونی ها منظورمه ولی با مشورت یکی از دوستام قرار شد شخصا از مسئول وام کالج بپرسم ... دیدم وای خوب شد که گوش نکردم بهشون ... به نظر من مشورت با ایرانی اشتباهه چون میگن همه چی را میدونیم در صورتی که هیچی نمیدونن ! راسی من مهاجر قدیمی هستم ... شاید اگه سوالی داشته باشی بتونم کمکت کنم...