خوشبختانه نسبت به چند سال پیش تعداد وبلاگهایی که در مورد مهاجرت مینویسند بیشتر شده. منهم سعی میکنم بنویسم ولی متفاوت. مدل خاص خودم. شاید کسی استفاده کرد.


۱۳۹۵ اسفند ۲, دوشنبه

كتابي در مورد كانادا

از وقتي اومدم كانادا ديگه ننوشتم. خيلي سخت بود. ذهنم درگير بود و نوشتن دغدغه م نبود. اما از همون روزهاي اول ورود به نوشتن كتابي فكر كردم كه ممكنه به درد تازه واردين بخوره و كم كم اين فكر تقويت شده. 
شايد با نوشتن توي همين وبلاگ شروع كنم شايد هم نه ولي اگه كسي هنوز اينجا رو ميخونه و ميتونه راهنمايي كنه خوشحال ميشم نظرتون رو بدونم كه اگه شما يه مهاجر تازه وارد بوديد چه چيزهايي رو دوست داشتيد توي يك كتاب راهنما بخونيد. 

۱۳۹۴ فروردین ۳۱, دوشنبه

جالبه.
با همه ی اطلاعاتی که در مورد مهاجرت و کانادا داشتم بازهم همه چیز برام عجیب و غیرمنتظره ست.

نظر من:
مهاجرت نه خوبه نه بده.
یه کاریه که یا باید انجامش میدادی یا نه.
یه حرکته ... یه ادامه ی زندگیه.
مثل اینکه از ۷ سالگی باید بری مدرسه.
ممکنه مدرسه رو دوست داشته باشی ممکنه بدت بیاد. یه مدرسه شاید بهتر از یه مدرسه ی دیگه باشه. ولی بهرحال گریز ناپذیره.
حداقل برای من که اینطور بود.
شرایط جوری نبود که انتخاب کنم.
البته همیشه آدم انتخاب داره. ولی همیشه اینطور نیست که حق انتخابش کاملا عادلانه باشه.
گاهی میمونی بین یک اجبار و یک اجبار دیگه.
نمیگم بد و بدتر. نمیخوام ارزش گذاری کنم. صرفا فقط یک اجبار و یک اجبار دیگه.
باید انتخاب کنی. و گاهی چنان شرایط واضح بهت میگه کدوم که در حقیقت انگاری حق انتخاب ازت گرفته شده.

تنها چیزی که از قبل مطمئن بودم و هنوز هم مطمئنم اینه که فقط و فقط در صورتی میتونی ازش عبور کنی که با تمام آگاهی انتخابش کرده باشی.
نه آگاهی از اینکه چی پیش میاد یا چی خوبه و چی بد. آگاهی از اینکه این تنها انتخابت بوده!
اینکه باید اینکار رو میکردی.
اگه یک لحظه یه جایی به این موضوع شک کنی نابود میشی.

۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

مطمئن شدم که تا مدتهای طولانی کانادا برو نیستم.
خودم هم دیگه علاقه ای ندارم و در آینده هم معلوم نیست علاقه ای داشته باشم.
تا اون مدت طولانی دیگه نوشتن در این وبلاگ برای من مفهومی نداره.

فعلا بای بای کانادا.

۱۳۹۲ آبان ۲۴, جمعه

زبان

بالاخره بعد ماهها دوباره کلاس زبان رو شروع کردم....
این بهترین موسسه ایه که تا بحال رفتم و میشناسم.... انقدر صبر کردم تا دوباره بتونم همینجا برم....
سالهای ساله که در سطح Lower Intermediate دارم درجا میزنم و همه ش به خاطر این وقفه های طولانیه.....
این دفعه عزمم رو جزم کردم که برم سطح ‌Intermediate ...
روش تدریسشون رو عوض کردن و من تا بحال توی هیچ موسسه ی دیگه ای این روش رو ندیدم...
عالیه...
توضیح از من نخواین...
این آدرس سایتشون.... برین همون جا بخونید و ببینید و بپرسید:

http://www.kordasti.com/


۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

راست میگه به خدا

http://ragbarhaa.blogsky.com/1392/05/28/post-142/سریال-دنباله-دار-عوض-کردن-اسامی-خیابان-ها

کافه رگبار:
"

چند روز قبل باید اداره ای می رفتم و آدرس داده بودند که خیابون آذربایجان ، حیابون پیروز . چندین و چند بار این خیابون آذربایجان رو بالا پایین کردیم و اگه شما پیروز رو دیدی من هم دیدم و پیداش نکردم که نکردم . آخر سر از ماشین پیاده شدم و پرسون پرسون از کسبه و رهگذرها و دست فروشا پرسیدم که اونام هی آدرس می دادن که برو جلو ،دو چهار راه ، اون طرف تر و مام هی دو تا چار راه رو می رفیتم بالا و پایین و چیزی به اسم خیابون پیروز نمی دیدم که نمی دیدم تا این که پس از تلاشهای بسیار  کاشف به عمل اومد که بله آقای شهرداری اسمش رو جدیدا عوض کرده و گذاشتند شهید سلیمانیه! و این همون خیابونی بود که از جلوش 6بار رد شده بودم. آخه یعنی چی این کار ؟ پیروز چه بدی داشت که یک هو عوضش کردین؟ هیچ کدوم از اهل محل و کسبه هم اسم جدید رو بلد نبودند . 

می دونین ، انقلاب که شد یه موجی راه افتاد که اسمای طاغوتی عوض بشه و هیچ چیزی از دوره شاه به یادگار نمونه که مردم رو یاد اون موقع بندازه .برای همین خیابون پهلوی شد ولی عصر ، شاهرضا شد انقلاب ، سپه شد امام خمینی ، میدون توپخونه شد میدون امام خمینی ، نیاوران شد باهنر ،تخت جمشید شد طالقانی ، فوزیه شد امام حسین ، فرح شد سهروردی ، میدون ولیعهد شد میدون ولیعصر ، تخت طاووس شد مطهری ، عباس آباد شد بهشتی ، جردن شد آفریقا ، آیزنهاور شد آزادی ، میدون شهیاد شد میدون آزادی ، میدون ژاله شد میدون شهدا ، . . . . و این فهرست حسابی پر پیمونه ماشاالله . 

جنگ هم که شد یه عالمه ملت شهید شدند و باید ازشون جوری تقدیر می کردند برای همین اسم شهدای عالیمقام روی بزرگراه ها و میدونهای اصلی و اسم شهدای گمنام روی کوچه های فرعی گذاشته شد . اسامی بزرگراه های همت ، زین الدین ، باکری ، دوران ، باقری ، آبشناسان ، بابایی ، . . . یادگار اون دورانه . 

خب عیبی نداره و خوبم هست . باید یاد و خاطره کسایی که برای من و شما از جونشون گذشتن باقی بمونه و این هم یه روشیه . اما از جنگ و انقلاب 25سال گذشته و نمی دونم چجوریه که هنوز هم که هنوزه شهرداری ها دارن اسم معابر رو با اسم شهدا عوض می کنن؟ هویت کوچه ها و محلات رو ازشون می گیرن و اسمایی بهشون می دن که هیچ هویت و سابقه ای برای اهل اون محل ندارن . جالبه اسامی ای که الآن بهش گیر دادن و عوض میکنن هیچ اشکال شرعی و عرفی هم نداره مثل همون خیابون پیروز . چه ایرادی داشت آخه ؟  

سال قبل یه روز عصر بر می گشتیم خونه ، دیدیم که شهرداری زحمت کشیده اسم کوچه ما رو عوض کرده از گلستان 6 تبدیل کرده به شهید غیاث الدینی. من از چند نفر از اهل محل و کوچه پرسیدم که این شهید کیه و کی شهید شده و هیچ کس هم خبری نداشت! چند بار هم تا به حال مردم روی آن رنگ پاشیده اند که فایده نداشته و شهرداری 3 سوت اومده دوباره یه تابلوی دیگه نصب کرده تا آخر سر مردم روی دیوار جانبی کوچه با اسپری همون گلستان 6 رو نوشتند تا کسی سرگردون نشه . 

و جالبه که این تغییر نام معابر یکی از دلایلی بود که نذاشت نجفی وزیر آموزش پرورش بشه ( هرچند که خوشحالم شیخ حسن سریع تو یه پست مهم دیگه یعنی رئیس سازمان میراث فرهنگی ازش استفاده کرد )  . اون موقعی که نجفی در شورای شهر بود با تغییر نام میدانی به اسم حق شناس به 9دی مخالفت کرده بود ! 

آقایون والا به خدا با این کار شما اون شهدا اجر و قرب پیدا نمی کنن . هدف واقعیتون رو از این زیر و رو کردن اسامی بیان کنین مام تکلیفمون رو بدونیم .

 "

۱۳۹۲ مرداد ۲۶, شنبه

۱۳۹۲ مرداد ۱۷, پنجشنبه

تلافیشو سر دولت کانادا درمیارم... این یه تهدیده!

اینجوری که میدونستیم کانادا خیلی از سرمایه گذاران میترسید! خیلی از نظر امنیتی چک میکرد و اینا....
اما اینجوری که امروز میدونیم کانادا اصلا سرمایه گذاران رو دوست نداره و قصد نداره بهشون ویزا بده....

اینو ببینید:

http://iranto.ca/Fa/index.php/news-photos-archive/canada-news/23683-2013-08-02-19-11-57


و اینو:

http://mokhtari.canparsblog.com/?p=1695

وقتی این دوتا خبر رو میخونم و در عین حال میبینم که به نیروی کار ماهر که پرونده شون رفته پاریس دارن ویزا میدن نتیجه ای که میگیرم چندان جالب نیست...

این یعنی فدرال لج کرده و نمیخواد سرمایه گذاران کبکی رو ویزا بده!!!!
هرچی فحش بد بد که به ذهنتون میاد رو در نظر بگیرید... هرچی بلدم نثارشون!

مهمترین دلیلی که دلمون میخواد همین الان کانادا باشیم و خیلی ناراحتیم از اینکه نیستیم اینه که اونایی که باید پیششون باشیم الان اونجان و منتظر ما و خیلی خیلی خیلی دلمون برای همدیگه تنگ شده!
انصاف نیست به خدا!
ده سال از زندگیمون رو توی یک آپارتمان زندگی کردیم.. دعوا کردیم... گردش رفتیم... بچه هامون با هم بزرگ شدن...  تفریح و غم و شادیمون با هم بوده.... الان سه ساله از هم دور افتادیم....





اخطار: این یه پست تکراریست!

وقتی کسی یا چیزی متفاوت باشه. متفاوت با محیط اطراف ، آدمهای اطراف... وقتی خارج از نرم جامعه ش باشه، مردم نمیفهمنش... درکش نمیکنن....

آدمها وقتی چیزی رو نفهمن... وقتی درک نکنن ازش میترسن.....
آدمها وقتی از کسی یا چیزی بترسن نسبت بهش خصومت می ورزن و خشونت میکنن...

گاهی توی وبلاگها میخونم که اعتراض میکنن به سیاست رفتاری کشور کانادا نسبت به همجنسگرایان....
اعتقادشون اینه که لزومی به هیاهو نیست در این مورد... فکر میکنن که کانادا میخواد جوونها رو سوق بده به سمت انحرافات اخلاقی.....

و من فکر میکنم آهای... پس میترسی که اعتراض میکنی.... پس نسبت بهش عدم درک داری که ازش میترسی....
من نظر متفاوتی دارم....
این هیاهو برای اینه که آدمها تفاوت رو ببینن... چشمشون رو نبندن... روشون رو برنگردونن.... با دست جلوی چشم بچه هاشون رو نگیرن... ته دلشون تنفر نداشته باشن... انقدر ببینن و بشنون تا عادی بشه براشون....
وقتی عادی باشه دیگه انحراف نیست.... وقتی همجنسگرایی عادی باشه دیگه کسی برای خودنمایی نمیره سراغش....
شاید ... شاید در این بین انحرافاتی هم بوجود بیاد... اما چه باک؟! چه انحرافی بالاتر از داشتن ترس از متفاوت بودن؟! چه چیزی وحشتناکتر از خشونت نسبت به متفاوتها؟

همیشه این ترس و این خشونت در همه جای عالم بوده... مختص به ما و مردم ما نیست.... همه جای دنیا هست....
هرچه مردم بیشتر بدونن و بیشتر بفهمن کمتر میترسن... و هرچه کمتر بترسن دنیا جای بهتری میشه برای زندگی.....

برای همینه که ما ترجیح میدیم اون قسمتی از درآمد خانواده که به خیریه تعلق داره رو صرف اموری کنیم که به آموزش و فرهنگ جامعه مربوط میشه....
و چه خوب که کسانی هستند که به امور دیگه رسیدگی میکنن....