خوشبختانه نسبت به چند سال پیش تعداد وبلاگهایی که در مورد مهاجرت مینویسند بیشتر شده. منهم سعی میکنم بنویسم ولی متفاوت. مدل خاص خودم. شاید کسی استفاده کرد.


۱۳۹۱ آبان ۱۱, پنجشنبه

هر دو طرف ما دارن خونه میسازن... بگذریم از اینکه کل محل دارن میسازن... ولی این وری ها خیلی خیلی خیلی سرو صدا دارن...
انگار کن رفتی راسته ی مسگرا تو بازار... بعد اینکه منطق قضیه رو هم نمیتونی بفهمی....
دیشب کل خونه و انبار رو زیر رو کردم دنبال دو تا تیکه کاغذ و یه دفترچه راهنما و یه کابل کوچیک... پیدا نشد که نشد....
امروز پشت کشو پیداشون کردم.... دیگه حال خوشحال شدن هم نداشتم...
وقتی فامیل عزیز رفت منهم رفتم تو کما... دپ زدم.... انگاری کن بچه ی پنج ساله همبازیش رفته باشه... اونم برای بار دوم....
دارم درمیارم....
اگه بگم چکارای خوبی که نمیکنم....
در زمینه ی انگیزه برای زندگی از خودم مزخرفتر سراغ ندارم....
ربطی هم به هیچی نداره....
فقط به اندازه ی کافی مشغول نیستم... همین! یعنی مشغولیت تام ۲۴ ساعته ی ذهنی و جسمی همزمان منظورمه!
جوری که دیگه نشه به انگیزه فکر کرد!

۲ نظر:

ویدا گفت...

در مورد انگیزه منم یکی بدتر از خودت !!

goli گفت...

عزيزم من كه اصلا انكيزه رفتن ندارم انقد كه اوضاع مالي بهم ريخته با اين قيمتها